قاصدک

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

توحید

28 اردیبهشت 1395 توسط bef

مفهوم اصل توحید در دین اسلام چیست؟


توحید” مهم ترین اصل از اصول دین اسلام، بلکه ادیان ابراهیمی به شمار می آید. توحید در لغت به معنای یکی دانستن و در اصطلاح اهل کلام، یگانه دانستن و یکتا شمردن حق تعالی است و در نقطۀ مقابل آن، شرک به خدا قرار دارد که قرآن مجید از آن به عنوان ظلم عظیم و گناه نابخشودنی تعبیر کرده است.

 

«وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ»
(ای رسول ما) یاد کن وقتی را که لقمان در مقام پند و موعظه به فرزندش گفت ای پسر عزیزم هرگز به خدا شرک نیاور، همانا شرک (بر خدا) بسیار ظلم بزرگیست. 

«إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ به وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ»
محقق است که خدا هر کس را که به او شرک آورد نخواهد بخشید و سوای مشرک هر که خواهد می بخشد و آنکس که به خدا شرک آورد به دورغی که بافته است گناهی بزرگ مرتکب شده است.

 

what-is-the-co…heism-in-islam

 

واحد در لغت به معانی گوناگونی اطلاق شده است. امیر المومنین (ع) در روز جنگ جمل در جواب شخص عربى که از حضرت پرسید یا علی (ع) معنای این که می فرمائید خداوند واحد است چیست؟ فرمود: معنای خدا واحد است بر چهار قسم تصور می شود که دو قسم آن جایز نیست و دو نوع دیگر آن را براى خداوند باید ثابت نمود، اما آن دو قسم که جایز نیست یکى آن که گفته شود خدا واحد است و مقصود یکى از اعداد باشد، چون هر چیزى که دومى نداشته باشد داخل در عدد نیست آیا نمى بینى اگر کسى بگوید ثالث ثلاثه (خداوند یکى از سه تاست) کفر است؟ همچنین اگر گفته شود خدا واحد است و نوعى از جنس اراده شود این هم کفر است مانند کسی که بگوید خداوند یکى از موجودات است، چنان که گفته می شود فلانی یکی از مردم است چون در این صورت خداوند را تشبیه نموده است. و اما آن دو قسم از معنای واحد را که براى خداوند ثابت است: یکی واحد به معنای این که در موجودات براى خدا شبیهى نیست. و دیگر این که مراد از واحد این باشد که خداوند متعال در وجود و عقل و وهم منقسم نمی شود و این چنین است پروردگار ما.
(شیخ صدوق، التوحید، ص ۸۳، نوبت چاپ دوم، انتشارات جامعه مدرسین، قم ۱۳۹۸ق) پس طبق روایت، مراد از واحد بودن خدا یا بساطت و عدم ترکیب خداست و یا یگانگی و بی همتایی اوست.
مشهورترین معنای توحید همان یگانگى ذات خداوند و عدم وجود هرگونه همتا و شبیه براى اوست.

 نظر دهید »

توحید

28 اردیبهشت 1395 توسط bef

مفهوم اصل توحید در دین اسلام چیست؟


توحید” مهم ترین اصل از اصول دین اسلام، بلکه ادیان ابراهیمی به شمار می آید. توحید در لغت به معنای یکی دانستن و در اصطلاح اهل کلام، یگانه دانستن و یکتا شمردن حق تعالی است و در نقطۀ مقابل آن، شرک به خدا قرار دارد که قرآن مجید از آن به عنوان ظلم عظیم و گناه نابخشودنی تعبیر کرده است.

 

«وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ»
(ای رسول ما) یاد کن وقتی را که لقمان در مقام پند و موعظه به فرزندش گفت ای پسر عزیزم هرگز به خدا شرک نیاور، همانا شرک (بر خدا) بسیار ظلم بزرگیست. 

«إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ به وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ»
محقق است که خدا هر کس را که به او شرک آورد نخواهد بخشید و سوای مشرک هر که خواهد می بخشد و آنکس که به خدا شرک آورد به دورغی که بافته است گناهی بزرگ مرتکب شده است.

 

what-is-the-co…heism-in-islam

 

واحد در لغت به معانی گوناگونی اطلاق شده است. امیر المومنین (ع) در روز جنگ جمل در جواب شخص عربى که از حضرت پرسید یا علی (ع) معنای این که می فرمائید خداوند واحد است چیست؟ فرمود: معنای خدا واحد است بر چهار قسم تصور می شود که دو قسم آن جایز نیست و دو نوع دیگر آن را براى خداوند باید ثابت نمود، اما آن دو قسم که جایز نیست یکى آن که گفته شود خدا واحد است و مقصود یکى از اعداد باشد، چون هر چیزى که دومى نداشته باشد داخل در عدد نیست آیا نمى بینى اگر کسى بگوید ثالث ثلاثه (خداوند یکى از سه تاست) کفر است؟ همچنین اگر گفته شود خدا واحد است و نوعى از جنس اراده شود این هم کفر است مانند کسی که بگوید خداوند یکى از موجودات است، چنان که گفته می شود فلانی یکی از مردم است چون در این صورت خداوند را تشبیه نموده است. و اما آن دو قسم از معنای واحد را که براى خداوند ثابت است: یکی واحد به معنای این که در موجودات براى خدا شبیهى نیست. و دیگر این که مراد از واحد این باشد که خداوند متعال در وجود و عقل و وهم منقسم نمی شود و این چنین است پروردگار ما.
(شیخ صدوق، التوحید، ص ۸۳، نوبت چاپ دوم، انتشارات جامعه مدرسین، قم ۱۳۹۸ق) پس طبق روایت، مراد از واحد بودن خدا یا بساطت و عدم ترکیب خداست و یا یگانگی و بی همتایی اوست.
مشهورترین معنای توحید همان یگانگى ذات خداوند و عدم وجود هرگونه همتا و شبیه براى اوست.

 نظر دهید »

ماه شعبان

28 اردیبهشت 1395 توسط bef

شعبان ماه بسيار شريفى است و منسوب به حضرت سيد انبياء صلى الله عليه و آله می‌باشد، آن حضرت اين ماه را روزه می گرفتند  و به ماه رمضان‏ وصل مى‏كردند.

اعمال مشترك ماه شعبان

هر روز هفتاد مرتبه بگویيد: أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ

هر روز هفتاد مرتبه بگویيد: أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ الْحَيُّ الْقَيُّومُ وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ‏

بهترین ذکر در ماه شعبان

درروايات آمده است  كه بهترين دعاها و ذكرها در اين ماه استغفار است و هر كه  در هر روز از اين ماه  هفتاد مرتبه استغفار كند مثل آن است كه هفتاد هزار مرتبه  در ماههاى ديگر استغفار کرده است.

صدقه دادن

صدقه دادن در این ماه مورد تاکید منابع دینی است  هرکه در این ماه صدقه دهد اگرچه به نصف دانه خرمايى باشد حق تعالى بدن او را بر آتش جهنم حرام گرداند. از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: از آن جناب از فضيلت روزه رجب سوال کردند .حضرت فرمود :چرا از روزه شعبان غافليد؟ راوى عرض كرد: يا ابن رسول الله كسى كه يك روز از شعبان را روزه بدارد چه ثوابی دارد؟ حضرت فرمود: به خدا قسم بهشت ثواب او است .عرض كرد يا ابن رسول الله بهترين اعمال در اين ماه چيست؟حضرت فرمود: تصدق و استغفار، هر كه تصدق كند در ماه شعبان حق تعالى آن صدقه  را تربيت كند همچنان كه يكى از شما بچه شترش را تربيت مى‏كند تا آنكه در روز قيامت به صاحبش می رسد در حالتى كه به قدر كوه احد شده باشد.

در تمام اين ماه هزار بار بگويید:

لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ* وَ لَا نَعْبُدُ إِلَّا إِيَّاهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ‏

كه ثواب بسيار دارد و عبادت هزار سال در نامه عملش بنويسند

صلوات مخصوص هنگام زوال ماه شعبان‏

در هر روز از شعبان هنگام زوال و نیز در شب نيمه آن اين صلوات که از حضرت امام زين العابدين عليه السلام نقل شده را بخوانید:اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعِ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفِ الْمَلَائِكَةِ وَ مَعْدِنِ الْعِلْمِ وَ أَهْلِ بَيْتِ الْوَحْيِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الْفُلْكِ الْجَارِيَةِ فِي اللُّجَجِ الْغَامِرَةِ يَأْمَنُ مَنْ رَكِبَهَا وَ يَغْرَقُ مَنْ تَرَكَهَا الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِقٌ وَ اللَّازِمُ لَهُمْ لَاحِقٌ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الْكَهْفِ الْحَصِينِ وَ غِيَاثِ الْمُضْطَرِّ الْمُسْتَكِينِ وَ مَلْجَإِ الْهَارِبِينَ وَ عِصْمَةِ الْمُعْتَصِمِينَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَاةً كَثِيرَةً تَكُونُ لَهُمْ رِضًى وَ لِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أَدَاءً وَ قَضَاءً بِحَوْلٍ مِنْكَ وَ قُوَّةٍ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الطَّيِّبِينَ الْأَبْرَارِ الْأَخْيَارِ الَّذِينَ أَوْجَبْتَ حُقُوقَهُمْ وَ فَرَضْتَ طَاعَتَهُمْ وَ وِلَايَتَهُمْ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اعْمُرْ قَلْبِي بِطَاعَتِكَ وَ لَا تُخْزِنِي بِمَعْصِيَتِكَ وَ ارْزُقْنِي مُوَاسَاةَ مَنْ قَتَّرْتَ عَلَيْهِ مِنْ رِزْقِكَ بِمَا وَسَّعْتَ عَلَيَّ مِنْ فَضْلِكَ وَ نَشَرْتَ عَلَيَّ مِنْ عَدْلِكَ وَ أَحْيَيْتَنِي تَحْتَ ظِلِّكَ وَ هَذَا شَهْرُ نَبِيِّكَ سَيِّدِ رُسُلِكَ شَعْبَانُ الَّذِي حَفَفْتَهُ مِنْكَ بِالرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوَانِ الَّذِي كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ [سَلَّمَ‏] يَدْأَبُ فِي صِيَامِهِ وَ قِيَامِهِ فِي لَيَالِيهِ وَ أَيَّامِهِ بُخُوعاً لَكَ فِي إِكْرَامِهِ وَ إِعْظَامِهِ إِلَى مَحَلِّ حِمَامِهِ اللَّهُمَّ فَأَعِنَّا عَلَى الِاسْتِنَانِ بِسُنَّتِهِ فِيهِ وَ نَيْلِ الشَّفَاعَةِ لَدَيْهِ اللَّهُمَّ وَ اجْعَلْهُ لِي شَفِيعاً مُشَفَّعاً وَ طَرِيقاً إِلَيْكَ مَهْيَعاً وَ اجْعَلْنِي لَهُ مُتَّبِعاً حَتَّى أَلْقَاكَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَنِّي رَاضِياً وَ عَنْ ذُنُوبِي غَاضِياً قَدْ أَوْجَبْتَ لِي مِنْكَ الرَّحْمَةَ وَ الرِّضْوَانَ وَ أَنْزَلْتَنِي دَارَ الْقَرَارِ وَ مَحَلَّ الْأَخْيَارِ

 نظر دهید »

حکمت الهی و مسئله شر از دیدگاه شهید مطهری

28 اردیبهشت 1395 توسط bef

مسأله ی شر یکی از مهم ترین مسائلی است که ذهن و جان اندیشمندان دینی و متألهان را به خود مشغول داشته است چرا که از دیرباز هم ملحدان همواره در انکار خداوند بدان متوسل شده اند و هم مؤمنان در پی فهم چیستی و چرایی آن خود را رنجه داشته اند. به همین دلیل نیز فیلسوفان و متکلمان اسلامی از همان ابتدا کوشیده اند تا بر اساس مبانی عقلانی، فلسفی و وحیانی خود تبیین و توجیهی برای آن فراهم آورند. در دوران معاصر مرحوم مطهری به طور خاص کوشیده اند تا از موضع یک فیلسوف مسلمان و با توجه به آرای اسلاف فیلسوف خود این مسأله را بررسی کنند. در این مقاله به اختصار به بیان بخشی از تلاش ایشان در فروگشودن گره این مسأله می پردازیم.

در نظر برخی از اندیشمندان در فلسفه یِ دین، نه تنها براهین اثبات وجود خداوند اعتبار قطعی و تردیدناپذیری بر وجود خداوند به ارمغان نمی آورند، بلکه می توان حتی پیشتر رفته و بر عدم وجود خدا، و به عبارتی دیگر وجودِ تناقض و ناسازگاریِ میان گزاره هایی دینیِ مومنان، دلیل آورد. مهمترین و برجسته ترین این گونه دلایل، به نظر بسیاری از این اندیشمندان، استدلالهایِ مبتنی بر مسأله یِ شر، و وجود شرور در عالم است. (1)

مسأله یِ شر، بسی پیش از آن که به عنوان مسأله ای فلسفی مطرح شود، به صورت های گوناگون، فکر و روان آدمی را آزرده است. از قدیمی ترین متون دینی در این زمینه، ماجرای ایوب در عهد عتیق است، که پس از آن همه رنج و بیماری و گرفتاری که جسم و خانواده و اموال او را، در حالی که هیچ یک را گناهی نبود، نابود گرداند، تنها پاسخی که برای مسأله، پس از آن همه گله و شکایت های تند یافت، پناه بردن به نوعی تسلیم و رضای الهی بود_ رضا به داد. ایوب دریافت که حکمت خداوندی ورای قدرت فهم آدمی است و چون و چرا کردن در خصوص آنچه به نظر آدمی شر و رنج می رسد و در نهایت نزد خداوند بی گمان خیر و حکیمانه است، کاملاً بی مورد است. در واقع کتاب ایوب نشان دهنده یِ نوعی طفره از کوشش برای یافتن پاسخی عقلانی به این سؤال است. در قران کریم نیز آنچه، از زبان ایوب، مسببِ بلاها و مصیبت های وارده بر ایوب دانسته شده، چیزی جز شیطان نیست. اما قران کریم ذکری از آن به میان نمی آورد که ایوب در پی پاسخ به چون و چرایی از رنج و شروری که امان او را بریده بودند، هیچ خود را رنجه کرده باشد. داستان چند آیه ای ایوب در قران با ستایش و مدح ایوب پایان می یابد _ انا وجدناه صابراً نعم العبد انه اواب. (2)

اما فیلسوفان متأله بدین حد راضی نشده، و کوشیده اند برای مسأله یِ شر پاسخی در خور عقل پیدا کنند. از دیگر سو نیز فیلسوفان ملحد، آنگونه که گفتیم، این مسأله را مبنایی برای انکار وجود خداوند قرار داده اند. به نظر مرحوم مطهری، این مسأله یکی از مهم ترین موضوعات در الهیات است و از آن مواردی است که در آن برخورد شدیدی میان فلسفه ی قدیم و فلسفه ی جدید وجود دارد، بدین معنا که نحوه ی مواجهه و راهی که هر کدام از این فلسفه ها رفته اند یکسره متفاوت و حتی متباین و مغایر با یکدیگر است. (3) به همین دلیل ایشان در آثار گوناگون خود، از جمله در شرح الهیات شفا و کتاب مستقلی با نام عدل الهی، کوشیده اند تا به تقریر دقیق و منسجم آراء فیلسوفان اسلامی درباره ی این موضوع بپردازند و گره از کار فروبسته ی آن بگشایند. در این مقاله کوشیده شده است تا به بیان تفسیر ایشان از موضع فیلسوفان اسلامی در مواجهه با این مسأله پرداخته شود.

 نظر دهید »

میلاد منجی عالم بشریت

28 اردیبهشت 1395 توسط bef

بیا که آسمون قیامت بشه

زمین پر از آیه رحمت بشه

فرشته هم خدا خدا میکنه

به جشن میلاد تو دعوت بشه

من و شبهای انتظار

من و دردای بی شمار

من و چشمای بی قرار

اقا

بیا و از خدا بخون

بیا و پیش ما بمون

بیا یا صاحب الزمون

اقا

شب وصالت صبح محشره

دوباره پلکم داره میپره

خیره به راهت چشم مادره

شب جدایی منو سحر کن

بیا و از مقابلم گذر کن

چله نشینه هر سه شنبه هستم

به جمکران قلب من نظر کن

تو همای سعادتی

تو خدای کرامتی

توشکوه ولایتی

آقا

سر من زیر پای تو

دل من در هوای تو

همه ذکرم دعای تو

آقا

تویی تو تنها منجی بشر

بیا تموم شه این همه سفر

بیا و ما رو باخودت ببر
 

 نظر دهید »

میلاد منجی عالم بشریت

28 اردیبهشت 1395 توسط bef

بیا که آسمون قیامت بشه

زمین پر از آیه رحمت بشه

فرشته هم خدا خدا میکنه

به جشن میلاد تو دعوت بشه

من و شبهای انتظار

من و دردای بی شمار

من و چشمای بی قرار

اقا

بیا و از خدا بخون

بیا و پیش ما بمون

بیا یا صاحب الزمون

اقا

شب وصالت صبح محشره

دوباره پلکم داره میپره

خیره به راهت چشم مادره

شب جدایی منو سحر کن

بیا و از مقابلم گذر کن

چله نشینه هر سه شنبه هستم

به جمکران قلب من نظر کن

تو همای سعادتی

تو خدای کرامتی

توشکوه ولایتی

آقا

سر من زیر پای تو

دل من در هوای تو

همه ذکرم دعای تو

آقا

تویی تو تنها منجی بشر

بیا تموم شه این همه سفر

بیا و ما رو باخودت ببر
 

 نظر دهید »

آثار غیبت

28 اردیبهشت 1395 توسط bef

آثار دنیوی و اخروی غیبت در قرآن

آیه : یَـآ أَیُّـهَا الَّـذِینَ آمَنُـواْ اِجْـتَـنـِبـُواْ كَثِـیـراً مِّـنَ الظَّـنِ‏ّ إِنَّ بَعْـضَ الظَّـنِ‏ّ إِثْـمٌ وَلَا تَجَسّـَسُـواْ وَلَا یَغْـتـَب بَّعْـضُـكُـم بَعـْضـاً أَیُحـِبُّ أَحَـدُكُـمْ أَن یـَأْكُـلَ لَـحْـمَ أَخِـیـهِ مَـیْـتـاً فَـكَرِهْـتُـمُـوهُ وَاتَّـقـُواْ الـلَّـهَ إِنَّ الـلَّـهَ تَـوَّابٌ رَّحِـیـمٌ‏ (حجرات -12)

ترجمه : اى كسانى كه ایمان آورده ‏اید! از بسیارى گمان‏ ها دورى كنید، زیرا بعضى گمان‏ ها گناه است. و (در كار دیگران) تجسّس نكنید و بعضى از شما دیگرى را غیبت نكند، آیا هیچ یك از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ (هرگز) بلكه آن را ناپسند مى‏دانید و از خدا پروا كنید، همانا خداوند بسیار توبه ‏پذیر مهربان است.

پیامبر اكرم (ص) :  در شب معراج ، مردمى را دیدم كه چهره ‏هاى خود را با ناخن‌هایشان مى ‏خراشند .

پرسیدم : اى جبرئیل ، اینها كیستند ؟ گفت : اینها كسانى هستند كه از مردم غیبت مى‏ كنند و آبرویشان را مى ‏برند .( منتخب میزان الحكمة- 436)

چند نكته:

1-   غیبت آن است كه انسان در غیاب شخصى چیزى بگوید كه مردم از آن خبر نداشته باشند و اگر آن شخص بشنود، ناراحت شود.( وسائل، ج‏8، ص‏600)

2-  رسول خدا(ص): دست از سر مرده‏ ها بردارید و بدى ‏هاى آنان را بازگو نكنید، كسى كه مُرد، خوبى‏ هایش را بیان كند.( نهج‏الفصاحه، حدیث‏264)

3-   امام صادق‏ علیه السلام فرمود: غیبت كننده اگر توبه كند، آخرین كسى است كه وارد بهشت مى‏ شود و اگر توبه نكند، اوّلین كسى است كه به دوزخ برده مى‏ شود.( مستدرك، ج‏9، ص‏117)

4-  امام رضا علیه السلام از امام سجاد علیه السلام نقل مى ‏كند كه هر كس از ریختن آبروى مسلمانان خود را حفظ كند، خداوند در قیامت لغزشهاى او را نادیده مى ‏گیرد.( بحار، ج‏72، ص‏256)

5-  پیامبر اكرم‏ صلى الله علیه وآله فرمودند: هر كس زن یا مردى را غیبت كند، تا چهل روز نماز و روزه ‏اش پذیرفته نمى ‏شود.( بحار، ج‏72، ص‏258)

6-  پیامبر صلى الله علیه وآله فرمودند: در قیامت هنگامى كه نامه‏ ى اعمال انسان به دست او داده مى ‏شود، عدّه‏ اى مى ‏گویند: چرا كارهاى خوب ما در آن ثبت نشده است؟ به آنها گفته مى‏ شود: خداوند، نه چیزى را كم و نه چیزى را فراموش مى ‏كند، بلكه كارهاى خوب شما به خاطر غیبتى كه كرده ‏اید از بین رفته است. در مقابل افراد دیگرى، كارهاى نیك فراوانى در نامه‏ ى عمل خود مى ‏بینند و گمان مى ‏كنند كه این پرونده از آنان نیست، به آنها مى ‏گویند: به‏ واسطه ‏ى غیبت‏ شدن، نیكى ‏هاى كسى كه شما را غیبت كرده، براى شما ثبت شده است.( بحار، ج‏72، ص‏259)

 نظر دهید »

آثار غیبت

28 اردیبهشت 1395 توسط bef
 نظر دهید »

قدرت خداوند

28 اردیبهشت 1395 توسط bef

یکی از مهمترین صفات الهی «قدرت» است، متکلمین قدرت را «صحة الفعل و التّرك» تعریف کردند؛ یعنی «قادر» کسی است که هم بتواند فعلی را انجام دهد و هم بتواند ترک کند. اما فلاسفه معتقد اند قدرت «الفعل عند المشیئة و الترك عند عدمها» می باشد؛ یعنی قادر کسی است که هر وقت اراده انجام کاری را داشته باشد، بتواند آن را انجام دهد و هر وقت چنین اراده ای نداشت، انجام ندهد.
به هر حال به نظر می رسد هر دو گروه در صدد بیان این نکته بوده اند که «قدرت» را به عنوان وصفی از اوصاف کمالی برای خداوند سبحان اثبات کنند و بگویند خداوند تبارک و تعالی موجودی است که هر وقت اراده کن، می تواند خلق کند و هر کاری که ممکن باشد انجام دهد.
                           http://www.jonbeshnet.ir/sites/default/files/media/image/226_12036.jpg


دلایل قدرت الهی:


1. آدمی با نگاهی گذرا به پیرامون خود می تواند به راحتی تصدیق کند که خدا و به وجود آورنده این عالم موجودی بسیار قدرتمند و خلاق است؛ چرا که او این همه موجودات کوچک و بزرگ را با قدرت خویش، از هیچ آفریده است و این مهمترین دلیل بر قدرت خداوند متعال است. قدرت او نیز مطابق و مناسب با وجود خود اوست، یعنی چون او وجودی بینهایت دارد قطعا قدرت او نیز بینهایت است و به هر امر ممکنی تعلق می گیرد. یعنی هر گاه شیئ خود استحاله وجودی نداشته باشد و ممکن باشد، اگر اراده الهی به آن فعل تعلق گرفت، قطعا محقق می شود. اما اگر سوال کنید آیا خداوند متعال می تواند مثلا سنگی را بیافریند که خود او نتواند آن را بلند کند؛ یا این که آیا خداوند متعال می تواند جهانی با این عظمت را در یک تخم مرغ قرار دهد؟ در پاسخ باید گفت: نه خداوند هم نمی تواند، به این خاطر که این امر خود، غیر ممکن است و قدرت خدا به امر ممکن تعلق می گیرد. پاسخ مفصل این پرسش را در این پست می توانید دنبال کنید«قدرت مطلق الهی».
2. قاعده مهم «فاقد الشئ» نمی تواند «معطی الشئ» باشد. با این توضیح: هر گاه موجودی خود دارای صفتی نباشد، هرگز نمی تواند به دیگران آن صفت را ببخشد. حال باید گفت  انسانی که مخلوق خداوند متعال است و تمام هستی و کمالات خود را از خداوند متعال گرفته است؛ قطعا دارای قدرت می باشد، پس در خالق و بوجود آوردنده او باید این صفت باشد، بلکه باید به نحو کاملتر و بهتر وجود داشته باشد.
در نتیجه: یکی از صفات ذاتی و غیر قابل انکار خداوند متعال «قدرت» او بر انجام تمام افعال ممکن است.

 نظر دهید »

چرا امامان(ع) با این‌که به زمان شهادت خود، علم غیب داشتند در جهت جلوگیری از آن اقدامی صورت ندادند؟چرا امامان(ع) با این‌که به زمان شهادت خود، علم غیب داشتند در جهت جلوگیری از آن اقدامی صورت ندادند؟

28 اردیبهشت 1395 توسط bef

چرا امامان(ع) با این‌که به زمان شهادت خود، علم غیب داشتند در جهت جلوگیری از آن اقدامی صورت ندادند؟

برای دست یابی به پاسخ، بیان چند مطلب ضروری است:

1. در این که آیا ائمه به صورت تمام و مطلق علم غیب به تمام وقایع و حوادث آینده، از جمله زمان و مکان شهادت خود داشتند، محل بحث و بررسی است.

2. بر فرض ثبوت علم امامان از طریق غیب به زمان و مکان شهادتشان باید گفت:

اوّلاً: هر انسانی روزی می میرد و اگر کسی هر اندازه هم علم داشته باشد، از این قاعده مستثنا نیست. پس علم شخص مانع از مرگ و یا شهادت او نمی شود.

ثانیاً: قضا و قدر خداوند اگر حتمی شود به هیچ وجه عوض شدنی نیست.

ثالثاً: علم امامان از طریق غیب به زمان مکان شهادتشان فقط علم به یک واقعه حتمی است و رضایت آن بزرگواران به این قضا و قدر موجب ترفیع درجات آنها می شود.

نتیجه: پس جلوگیری نمودن از بهترین مرگ؛ یعنی شهادت که مطابق با خواست حتمی خدای متعال است، معنایی غیر از عدم رضایت به خواست خداوند، ندارد که چنین امری نه تنها از آنان بعید است، بلکه آنچه را که از گفتار و کردار آنها استفاده می شود، این است که آنها راضی به قضای الاهی و تسلیم امر پروردگار بودند.

 نظر دهید »

آیا پیامبران دیگری؛ جز رسول اکرم (ص) نیز به معراج رفته اند؟؟

28 اردیبهشت 1395 توسط bef

در ارتباط با انحصار این معجزه به پیامبر اکرم (ص) و یا فقدان چنین انحصاری، باید گفت که از لحاظ عقل و موازین دینی، هیچ ایرادی وجود ندارد که دیگر پیامبران نیز، با یاری خداوند، با سرعتی اعجاز آمیز در زمین و آسمان ها به گردش پرداخته و نشانه های خداوند را مشاهده نمایند، اما آنچه از آیات قرآن کریم و نیز روایات معتبر، می توان استنباط نمود این است که معراجی با این کیفیت که طی آن، پیامبری، بعد از عروج به آسمان ها، به میان مردم خویش بازگشته، و به تبلیغ خود ادامه داده و مشاهدات خود را در اختیار آنان قرار داده، در ارتباط با هیچ پیامبر دیگری گزارش نشده است.

البته، آیاتی وجود دارند که سرعت اعجاب انگیز حضرت سلیمان (ع) را در مسافرت به نقاط مختلف زمین و با استفاده از نیروی باد بیان نموده، [4] و یا این که عروج پیامبرانی؛ مانند ادریس (ع) [5] و عیسی (ع) [6] را به آسمان ها اعلام می دارد، اما همان گونه که بیان شد، هیچ کدام از آنها مشابهت کاملی با آنچه در معراج پیامبر (ص) اتفاق افتاده ندارد؛ زیرا که مسافرت سلیمان نبی (ع)، تنها در زمین انجام می شده و عروج ادریس و عیسی (ع) به آسمان ها نیز، بدون بازگشت بوده است؛ به دلیل آن که بر اساس روایات شیعه، ادریس (ع) در آسمان ها وفات نموده [7] و حضرت عیسی (ع) نیز هنوز در آسمان ها و در انتظار ظهور حضرت مهدی (عج) و یاری رساندن به آن حضرت است. [8]

3. با آن که معتقدیم، خداوندی که توانایی در اختیار گذاشتن چنین اعجازی را به بنده و رسول خود دارد، می تواند آن را بارها و بارها تکرار نماید، اما آنچه از آیات قرآن و تقریبا تمام روایات موجود در ارتباط با حادثه معراج می توان دریافت، آن است که معراجی با تمام خصوصیات یاد شده، تنها یک بار در زندگی پیامبر (ص) اتفاق افتاده است.

معراج چیست؟ آیا پیامبران دیگری به جز حضرت محمد (ص) هم به معراج رفته اند؟

 نظر دهید »

سرنوشت

28 اردیبهشت 1395 توسط bef

تقدیر و سرنوشت انسان بدست کیست؟

۲۰:۳۲

تقدير

سرنوشت انسان با دست او رقم می‏خورد و همو است كه با استفاده از آزادی و اختیار خویش آینده خود را می‏سازد. مشیت الهی بر این تعلق گرفته كه انسان كارهای خود را با حریت و انتخاب انجام دهد، یعنی انسان طبعاً و ذاتاً در انتخاب و گزینش و یا ترك و رها كردن كاملاً آزاد است و دست او در فعل و ترك هر كاری كاملاً باز می‏باشد.

سرنوشت انسان توسط خداوند این گونه رقم خورده كه هر انسانی با اختیار و اراده خود، راه سعادت و خوشبختی یا شقاوت و بدبختی را انتخاب كند.

انسان در اثبات این حالت درونی یعنی اختیار داشتن در انجام و ترك كارهای خود به دلیل و گواهی خرد و وجدان خود به چیز دیگری نیاز ندارد، زیرا هر فردی در عین میل و علاقه به انجام عملی، خود را بر ترك آن توانا می‏بیند. هم چنین است عكس آن. اگر در كارهای خود مانند: خوردن، آشامیدن، خوابیدن، راه رفتن، مطالعه كردن، حرف زدن و… دقت كنید به روشنی و با عمق جان می‏یابید كه در كارهای خود كاملاً آزادید و عاملی از درون یا بیرون شما را مجبور نمی‏كند.

قرآن در تأیید داوری فطرت و حكم خرد، آزادی انسان را زیربنای تشریع دانسته و سرنوشت آدمی را در دست خود می‏داند: “وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى‏؛[۱] بر آدمی جز نتیجه تلاش وی چیزی نیست“. نیز می‏فرماید: “كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ ؛[۲] هركسى در گرو چيزى است كه كسب كرده است. “. در آیه دیگر به بیان رساتر فرمود: “مَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَآءَ فَعَلَيْهَا وَمَا رَبُّكَ بِظَلاَّمٍ لِّلْعَبِيدِ؛[۳] هر كس كار نیكی انجام دهد، به سود خود انجام داده و هر كس كار بد انجام داده است، بر زیان خود او می‏باشد و خدای تو بر بندگان ستم نمی‏كند“.

از نظر قرآن و عقل، انسان سرنوشت خود را با دست خویش تعیین می‏كند. این مطلب با علم خدا به این كه عاقبت انسان چگونه خواهد شد، نیز انسان چه كارهایی را انجام خواهد داد ناسازگار نیست، زیرا علم خدا در مورد انسان بدین گونه است كه خدا می‏داند انسان با اختیار خود چه كارهایی را انجام می‏دهد و چه كارهایی را ترك می‏كند. به بیان دیگر علم الهی تعلق گرفته به فعل انسان با شرط اختیار، یعنی خداوند از پیش (ازل) می‏داند كه انسان با اختیار خود كار خاصی را انجام می‏دهد، یا آن را با اختیار خود ترك می‏كند. نیز معلوم است كه این گونه علم تأثیری در معلوم (كار انسان) ندارد، یعنی این گونه نیست كه بگوییم چون خدا می‏داند انسان در فلان روز نماز می‏خواند، نماز خواندن از روی اجبار باشد، بلكه بدین نحو است كه خدا آگاه است انسان در فلان روز با اختیار خود نماز خواهد خواند.



 نظر دهید »

سرنوشت

28 اردیبهشت 1395 توسط bef

تقدیر و سرنوشت انسان بدست کیست؟

۲۰:۳۲

تقدير

سرنوشت انسان با دست او رقم می‏خورد و همو است كه با استفاده از آزادی و اختیار خویش آینده خود را می‏سازد. مشیت الهی بر این تعلق گرفته كه انسان كارهای خود را با حریت و انتخاب انجام دهد، یعنی انسان طبعاً و ذاتاً در انتخاب و گزینش و یا ترك و رها كردن كاملاً آزاد است و دست او در فعل و ترك هر كاری كاملاً باز می‏باشد.

سرنوشت انسان توسط خداوند این گونه رقم خورده كه هر انسانی با اختیار و اراده خود، راه سعادت و خوشبختی یا شقاوت و بدبختی را انتخاب كند.

انسان در اثبات این حالت درونی یعنی اختیار داشتن در انجام و ترك كارهای خود به دلیل و گواهی خرد و وجدان خود به چیز دیگری نیاز ندارد، زیرا هر فردی در عین میل و علاقه به انجام عملی، خود را بر ترك آن توانا می‏بیند. هم چنین است عكس آن. اگر در كارهای خود مانند: خوردن، آشامیدن، خوابیدن، راه رفتن، مطالعه كردن، حرف زدن و… دقت كنید به روشنی و با عمق جان می‏یابید كه در كارهای خود كاملاً آزادید و عاملی از درون یا بیرون شما را مجبور نمی‏كند.

قرآن در تأیید داوری فطرت و حكم خرد، آزادی انسان را زیربنای تشریع دانسته و سرنوشت آدمی را در دست خود می‏داند: “وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى‏؛[۱] بر آدمی جز نتیجه تلاش وی چیزی نیست“. نیز می‏فرماید: “كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ ؛[۲] هركسى در گرو چيزى است كه كسب كرده است. “. در آیه دیگر به بیان رساتر فرمود: “مَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَآءَ فَعَلَيْهَا وَمَا رَبُّكَ بِظَلاَّمٍ لِّلْعَبِيدِ؛[۳] هر كس كار نیكی انجام دهد، به سود خود انجام داده و هر كس كار بد انجام داده است، بر زیان خود او می‏باشد و خدای تو بر بندگان ستم نمی‏كند“.

از نظر قرآن و عقل، انسان سرنوشت خود را با دست خویش تعیین می‏كند. این مطلب با علم خدا به این كه عاقبت انسان چگونه خواهد شد، نیز انسان چه كارهایی را انجام خواهد داد ناسازگار نیست، زیرا علم خدا در مورد انسان بدین گونه است كه خدا می‏داند انسان با اختیار خود چه كارهایی را انجام می‏دهد و چه كارهایی را ترك می‏كند. به بیان دیگر علم الهی تعلق گرفته به فعل انسان با شرط اختیار، یعنی خداوند از پیش (ازل) می‏داند كه انسان با اختیار خود كار خاصی را انجام می‏دهد، یا آن را با اختیار خود ترك می‏كند. نیز معلوم است كه این گونه علم تأثیری در معلوم (كار انسان) ندارد، یعنی این گونه نیست كه بگوییم چون خدا می‏داند انسان در فلان روز نماز می‏خواند، نماز خواندن از روی اجبار باشد، بلكه بدین نحو است كه خدا آگاه است انسان در فلان روز با اختیار خود نماز خواهد خواند.



 نظر دهید »

چگونه توکل به خدا زیاد میشود ؟؟؟

28 اردیبهشت 1395 توسط bef

توکل یکی از فضائل اخلاقی است که به معنای اعتماد کردن بنده به خدای متعال و واگذار کردن همه کارهای خود به او می باشد. البته توکل واقعی به خداوند مانع از توسل به اسباب نمی باشد و این دو لازم و ملزوم یکدیگرند. این صفت ارزشمند در صورتی حاصل می شود که انسان همه کارهایی را که در عالم هستی انجام می گیرد، از جانب پروردگار بداند و هیچ قدرتی را جز او مؤثر نداند و معتقد باشد که حول و قوه ای نیست مگر به واسطه او. اگر کسی واقعاً چنین اعتقادی داشته باشد، در دل به خدا اعتماد پیدا کرد و بر او تکیه می کند و بدین سبب توکل به خدا روز به روز زیادتر می گردد.

توکل در روایات:

در این رابطه علی بن لوید گوید: از امام کاظم (ع) تفسیر «و من یتوکل علی الله فهو حسبه» یعنی «هر آن کس که کار خویش را به خدا واگذارد خداوند مهمات او را کفایت کند». [4] پرسیدم؛ فرمود: «توکل به خدا مراتبی دارد، یکی از آنها آن است که تمامی امور خویش را به او واگذاری و او را وکیل خودسازی که هر چه با تو کند از او راضی باشی و بدانی که آنچه به سود تو باشد و نیز لطف خود را از تو دریغ ندارد و بدانی که امر هر چیز به دست اوست. پس همه امورت را به او واگذار کن و به سوی او مطمئن باش. [5] و یا در این حدیث شریف از امام صادق (ع) که از نهایت توکل و عالی ترین مرتبه آن سؤال شد و ایشان فرمودند: «(عالی ترین مرتبه توکل آن است که) جز خدا، از کسی نترسی». [6] و این مقامی است که حضرات معصومین (ع) همگی دارای آن بودند و در اوج قله توکل، اسوه حسنه ای برای ما شیعیان قرار گرفتند بزرگان دین، نیز از این مرتبه عالی اخلاقی بهره مند بودند که مثال بارز آن مرحوم حضرت امام (ره) در کشاکش پیروزی انقلاب و در مواجهه با رژیم طاغوت زمان خود همواره می فرمود: «والله هیچ گاه من نترسیدم» که خود نشان دهنده توکل فراوان حضرت امام (ره) به قدرت لایزال الاهی بود.

بنابراین توجه به عالم اسباب و عوامل طبیعی با روح توکل سازگار است، زیرا جدا کردن اثرات و عوامل طبیعی از اراده خدا نوعی شرک است، چراکه عوامل طبیعی هر چه دارند از ناحیه خداوند است و همه به اراده و فرمان اویند. [7]


 نظر دهید »

"توحیدافعالی"

01 دی 1394 توسط bef

توحید توحيد در لغت مصدر باب تفعيل بوده و به معناي “يگانه كردن و يكي كردن” است، امّا در اصطلاح فلاسفه به معناي “يگانگي خداوند” است. در اصطلاح فلاسفه، توحيد در معناي ثلاثي مجرّد آن به معناي وحدت و يكتايي و يكي دانستن استعمال شده است.
توحيد افعالي كه گاهي از آن به توحيد در آفرينش یا توحید در خالقیت خداوند نيز تعبير مي‌شود در اصطلاح فلاسفه به معناي اين است كه همۀ نظام‌ها و سنت‌ها و علل و معلومات و اسباب و مسبّبات، فعل خدا و كار او و ناشي از ارادۀ خداست. موجودات عالم همچنان كه در ذات خود، استقلال وجودي از خدا ندارند در مقام تأثير و عليّت نيز استقلال ندارند و در نتيجه خداوند همانطور كه در ذات خودش شريك ندارد، در فاعليّت نيز شريك ندارد. هر فاعل و سببي، حقيقت خود و تأثير و فاعليّت خود را از او دارد.[1]
توحيد افعالي خداوند دقيقاً مصداق تسبيح مبارك “لاحَولَ و لاقُوّه إلاَّ بِالله” است[2] كه در فلسفه تحت عنوان قاعدۀ “لامُؤَثَّرَ فِي الوجودِ الاّ الله” بيان مي‌شود.[3]

ادله توحيد افعالي
فلاسفه براي اثبات توحيد افعالي به ادلّۀ متعددّي تمسّك جسته‌اند كه دو مورد از آن ادلّه را بيان مي‌كنيم:
الف) دليل فلاسفۀ قبل از ملاصدرا:[4] عمدتاً استدلال آنها اين است كه آفرينش، منحصر به آفرينش مستقيم و بي‌واسطه نيست و خدايي كه نخستين مخلوق را مستقيماً مي‌آفريند، افعال و مخلوقات او را هم با وساطت مي‌آفريند و اگر صدها واسطه هم در كار باشد باز هم، همگي آنها مخلوق با واسطۀ خدا هستند و به عبارت فلسفي: “علّتِ علت هم علت است و معلولِ معلول هم معلول است". با اضافه كردن اين مقدمه بر براهين اثبات وجود خدا، معلوليّتِ همۀ جهان نسبت به او نيز ثابت مي‌شود.[5]
اگر بخواهيم استدلال فوق را به روش منطقي بيان کنيم چنين مي‏گوئيم:
1- عليت و معلوليت در عالم موجودات ساري و جاري است.
2- سلسله علل به واجب الوجود ختم مي‏شوند (به دليل ادلّه ي بطلان تسلسل در علل)
3- واجب الوجود واحد وحده­اي است که فرض تکثّر در آن راه ندارد.
4- ماسواي واجب الوجود، ممکن الوجودند.
5- معلول به علّت محتاج است.[6]
6- معلولِ معلول، خود معلول است و علّت علّت هم خودش علّت است.
7- همه معلول­ها با واسطه يا بي­واسطه بايد به علّت غير معلول ختم شوند.
8- آن علّت غير معلول، همان واجب الوجود است (چنان که در ادلّه ي بطلان تسلسل اثبات شده است).
9- پس ماسواي واجب هم در وجودشان و هم در تأثیرشان محتاج واجب الوجودند بلکه، تأثير آنها، همان تأثير واجب الوجود است.[7]

ب) دليل مبتني بر اصول ملاصدرا و حكمت متعاليه: هر چند هر علتي نسبت به معلول خودش از نوعي استقلال برخوردار است، امّا همگي علت‌ها و معلول‌ها نسبت به خداي سبحان، عين فقر و وابستگي و نياز هستند و هيچ استقلالي از خود ندارند و لذا خالقيّت حقيقي و استقلالي، منحصر به خداست و همۀ موجودات در همۀ شئون خودشان و در همۀ احوال و زمان­ها، نيازمند او هستند به گونه‌اي كه محال است موجودي در يكي از شئون هستي خودش بي­نياز از خدا باشد و بتواند مستقيماً كاري كند.[8]
اگر بخواهيم يکي از ادلّه­ي فوق را به روش منطقي بيان کنيم چنين مي‏گوئيم:
1- عليت و معلوليت در عالم موجودات ساري و جاري است.
2- سلسله علل به واجب الوجود ختم مي‏شوند (به دليل ادلّه­ي بطلان تسلسل در علل)
3- واجب الوجود واحد وحده حقيقيه­اي است که فرض تکثّر در آن راه ندارد.
4- ما سواي واجب الوجود، ممکن الوجود هستند.
5- ما سواي واجب، وجودشان را از واجب مي‏گيرند.
6- آنچه از ناحيه ي علت افاضه مي‏شود، وجود است.
7- وجود معلول، در مقايسه با وجود علّت، وجود رابط است.[9]
8- وجود رابط، هيچ گونه استقلالي از خود ندارد بلکه عين ربط و وابستگي به علّت مستقلّ خود است.
9- همه علّت ها و معلول­ها، در مقايسه با خداي سبحان، عين فقر و وابستگي و نياز هستند.
10- پس خالقيت حقيقي منحصر در خداست و ساير موجودات، در همه­ي شئون خود و در همه احوال و زمان، نيازمند او هستند به گونه­اي که محال است موجودي در يکي از شئون خود بي­نياز از خدا باشد و بتواند مستقلاً و مستقيماً کاري بکند.[10]
علاوه بر ادلّه فلسفي فوق، آياتي از قرآن و ادعيه و روايات مأثور از معصومين(ع) هم توحيد افعالي خداوند را تأييد مي‌كنند از جمله:
1) « …انّ القُوَه للهِ جميعاً … » بقره/165.
“همانا همۀ قدرتها از آن خداست.”
آيۀ شريفه، همۀ قدرتها را منحصر در خدا مي‌داند و به اين وسيله بر توحيد افعالي بطور صريح دلالت دارد.
2) « ماشاءالله و لاقوّه الاّ به، و لا حول و لاقوه الاّ بالله العليّ العظيم »
اين دعا به طور مستقيم همۀ قوّه‌ها و حول‌‌ها را مختص خدا مي‌داند و مستقيماً دلالت بر توحيد افعالي مي‌كند.

نكته
توحيد افعالي با اختيار انسان در افعالش، منافات ندارد. زيرا خداوند اراده كرده است كه انسان با اختيار خود، افعالش را انجام دهد. پس هم افعال انسان و هم مسئوليّت آنها بر عهدۀ انسان است، لكن از آن جهت كه خداوند اين قوا و نيروها را به انسان داده است افعال انسان مستند به خداوند مي‌باشند و مستلزم جبر هم نخواهد بود. به عبارتي خداوند دو گونه هدايت دارد:
الف) ارائه الطريق: كه خداوند فقط راه و چاه را به انسان نشان مي‌دهد.
ب) ايصال الي المطلوب: كه خداوند انسان را با قدرت خدايي خودش به مقصود و مطلوب نهايي برساند.
اگر كار خداوند در مورد انسان ايصال الي المطلوب باشد، شبهۀ جبر پيش مي‌آيد ولي از آنجا كه خداوند در مورد انسان چنين كاري را نمي‌كند بلكه فقط “ارائه الطريق” مي‌كند و نيرو و توان اين كار را نيز به انسان مي‌دهد، پس جبري در كار نيست چنان كه خود انسان هم در افعالش چنين چيزي نمي‌يابد بلكه بر اختيار خود و توحيد افعالي همزمان تأكيد مي‌كند؛ مثلاً در نماز مي‌گويد:
«بحولِ الله و قوّته اقوم و اقعد»
و به عبارت دقیق فلسفی شبهه فوق در صورتی پیش می آید که علیت انسان را در عرض علیت خدا بدانیم لکن چون علیت انسان در طول علیت خداوند است شبهه فوق پیش نمی­آید؛ یعنی خداوند اراده کرده است که انسان چنین کاری را با اختیار خودش انجام دهد و البته نیرو و قوت انجام کار را خداوند به او داده است.

[1] . مطهري، مرتضي؛ مجموعۀ آثار، تهران، صدرا، ج 2، ص 103.
[2] . همان.
[3] . ملا صدرا؛ اسفار، چ بيروت، ج 2، ص 219 – 216 و علامه طباطبايي، نهاية الحكمة، چاپ مؤسسۀ امام خميني، ج 3، ص 677.
[4] . ابن سينا؛ اشارات، نشرالبلاغه، ج 3، ص 129 و 47، شيخ اشراق، المشارع و المطارحات (مجموعۀ مصنفات، ج 1، ص 395 – 392، (در برخي براهين فقط توحيد ذاتي مطرح شده، به گونه‌اي كه ديگر مراتب توحيد را نيز اثبات مي‌كند)
[5] . مصباح يزدي؛ آموزش فلسفه، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، ج 2، ص 358 (درس 64)
[6] . نهاية الحکمه، ج3، ص678-677، تعليقه­ي 3.
[7] . همان .
[8] . همان و اسفار، ج 2، ص 219 – 216.
[9] . فياضي، غلامرضا؛ نهاية الحکمه، ج3، ص678-677، تعليقه 3.
[10] . آموزش فلسفه، ج2، ص358 (درس 64).

افعالی

 نظر دهید »

یازهرا

22 آذر 1394 توسط bef

گل خوش رنگ و بوی من حسین است
بهشت آرزوی من حسین است
مزن دم پیش من از لاله رویان
که یار لاله روی من حسین است
من آن مداح مست سینه چاکم

 نظر دهید »
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

قاصدک

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • اعتقادی
    • توحیدافعالی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس